عادات معماران و طراحان موفق!
۱٫ آنها داستانهای شنیدنی تعریف میکنند.
خاطرات ما از مکانها به طور ذاتی و به طور ماندگار با داستانها پیوند خوردهاند. خانهای که داستانی از یک مشتری خاص، در یک مکان خاص، و در یک زمان خاص را تعریف و بازگو میکند تجربه را غنی میسازد و به آن معنا و دلیلی برای بودن میدهد.
به معماران در همان ابتدای آموزش طراحی در مدارس یاد داده میشود که پروژه خود را با استفاده از یک روایت (داستان) تصور و تجسم بخشند، روایتی که به طور سنتی به آن parti میگویند.
یک parti به نوعی مانند کتاب قانون است و نوع خوب و درست آن به ما این امکان را میدهد که در زمانی که در فرایند طراحی پروژه احساس سردرگمی میکنیم به آن رجوع کنیم و راه درست را پیدا کنیم. parti به اندیشهها و ایدههای ما نظم میدهد و به ما میگوید که چگونه بهترین داستان را از طریق طراحیمان به یک پروژه پیوند دهیم.
۲٫ آنها خطر میکنند.
خطر کردن برای انجام کاری خارج از روال عادی کارها بخشی از یک کار خلاقانه است. دوباره فکر کردن، دوباره تصور کردن، با ابزار جدیدی کار کردن، و پیدا کردن راههای جدید برای همان کارهای قدیمی میتواند بخشی از این خطر کردن باشد. البته این حرفها به این معنی نیست که هر چیزی نیازمند نوآوری یا یک عمل برجسته است، بلکه نگاه کردن به یک مسئله از زاویهای دیگر معمولا باعث بروز راهحلهای جالبی میشود که در یک فرایند کاری استاندارد به آنها هیچ اعتمادی نمیشود.
در این عکس یک راهحل که بسیار خلاقانه را میبینید: یک در ۵/۲ متری. درهای استاندارد ۸۰/۱ متر مساحت دارند، ۲۰ سانتیمتر ارتفاع و ۹۰ سانتیمتر عرض، و تقریبا با ابعاد بدن انسان هماهنگی دارند. ما عادت به دیدن یک در در چنین ابعادی داریم. در این عکس این در ۵/۲ متر شده است و این تفاوت سریعا به چشم میآید. فقط عمل باز کردن این در است که شما را مجبور میکند تا وزن و ارتفاع آن را احساس کنید. مطمئنا درهای ۵/۲ متری قیمت بیشتری دارند، اما چنین کاری یک عنصر طراحی استاندارد را از عنصری عادی به عنصری استثنایی و خاص ارتقا میدهد. درهای مرتفعتر باعث ورود نور بیشتری به فضا شده و تناسبهای آنها باعث میشود تا یک فضای کوچک، مانند این راهرو، تغییر کرده و بزرگتر از آن چیزی که هست به نظر برسد. از این طراحی در فضاهایی که دارای سقف مرتفعی هستند باعث میشود تا فضای کلی بازتر و شادابتر به نظر برسد.
۳٫ آنها به جزئیات توجه میکنند.
هر معماری در ذهن خود به دنبال راهحلی برای مشکلات میگردد؛ اما شیوهای که او برای حل این مشکلات پیدا میکند است که یک معمار خوب را از یک معمار بد متمایز میکند.
مشکل نردههای راهپله را به شیوههای مختلف زیادی میتوان حل کرد اما در اینجا (عکس بالا)، طراح از یک بیان مینیمالیستی و ظاهرا ساده استفاده کرده است. رنگ خاکستری کابلهای نازک که از جنس استیل ضدزنگ هستند با پلههای بتنی کاملا در تناسب است و اتصال آنها بسیار ظریف و با توجه زیاد به جزئیات انجام شده است.
جزئیات بسیار مهم هستند زیرا معمولا بیش از هر چیزی ما را به خود جذب میکنند، به ویژه در فضاهایی که روزانه در آنها حضور داریم. عنصری که با استفاده از آن تمام اجزای یک فضا در کنار هم در یک ساختار نظاممند قرار میگیرد جزئیات است.
۴٫ آنها کارها را ساده میکنند.
نقاش معروف هانس هوفمان (Hans Hofmann) میگوید: «توانایی در ساده کردن یعنی حذف عناصر غیرضروری تا زمانی که عناصر ضروری ظاهر شوند.» گاهی ما اجازه میدهیم تا پیچیدگی در فرایند کار وارد شود. معماران یاد میگیرند که اجزای غیرضروری را حدف کرده و فقط اجزای ضروری را نگه دارند. اگر عنصری کارایی ندارد قاعدتا از بازی کنار گذاشته میشود.
حوزههایی هستند که عمل ساده کردن باعث میشود تا طراحی قدرتمندتر به نظر برسد. تعدادی از این حوزهها عبارتند از:
· شکلهای ساده: آنها معمولا قیمت کمتری دارند، راحتتر ساخته میشوند، و ظاهر زیباتری دارند.
· یک پالت متریالی ساده: نهایتا دو یا سه ماده. نقشهها و طراحیها تعیین میکنند که از هر ماده چقدر باید استفاده شود. با تنوع بخشیدن در سطوح و ظاهر مواد- از نرم تا زبر- شما میتوانید بدون ایجاد پیچیدگی به تنوع دست یابید.
· گچبریهای ساده (یا عدم استفاده از گچبری)
· پنجرههای ساده: پنجرههایی با دو اندازه مختلف انتخاب کنید. یکی با دهانههای بزرگ و یکی با دهانههایی کوچک.
· بین مصالحی که در معرض دید هستند و به چشم میآیند ارتباط ایجاد کنید. اجرای اتصالهای مخفی معمولا هزینهبر و سخت است.
۵٫ آنها تکرار میکنند، تکرار میکنند، و باز هم تکرار میکنند.
تکرار در معماری بسیار اثربخش است. عناصر تماتیک مشترک که بارها و بارها تکرار میشوند به ارتقای عادت قبلی ما در ایجاد نظم کمک میکنند. پنجرهها، درها، ستونها، تیرها، مواد و مصالح، و غیره همگی بخشی از نظم طبیعی ساختمان هستند.
تکرار به معنای بیهودگی و کسل شدن نیست بلکه عنصری است که یک طراحی را یکدست و یکپارچه میکند. مواد و مصالح، الگوها، مختصات، و تناسبهای تکرارشونده زیربناهای نظم هستند. قانون اصلی تکرار این است که در هر سه جزء هر چیزی دو جزء مفید ببینیم. اگر دو جزء خوب است، سه جزء عالی است.
تکرار نه تنها از نقطه نظر اقتصادی معنادار است، بلکه مبنا و زمینهای است که باعث میشود ما عناصر واقعا مهم را درک کنیم و بر اساس آنها بنیانی برای عادت بعدی خود بسازیم.